امامت

تحقیق امامت و ختم نبوت | ویرایش نو baran

تحقیق امامت و ختم نبوت تحقیق, امامت, و, ختم, نبوت امامت و ختم نبوت
بگو اى مردم من فرستاده خدا به سوى همگى شمايم. (اعراف ۱۵۸(
همانا از جانب خداوند نور و كتابى آشكار به سوى شما آمد كه خداوند به واسطه آنها، هر كس را كه در پى خشنودى او باشد، به راه هاى ايمنى هدايت مى كند و ايشان را به خواست خود از تاريكى ها به روشنايى بيرون مى برد و به سوى راه راست هدايتشان مى فرمايد. (مائده ۱۵ و ۱۶(
پيامبر اكرم (ص) با آيينى كه نور و هدايت است برانگيخته شد تا بشر را به راه هاى امن و سلامت در دنيا و آخرت رهنمون گردد. اين سفير هدايت و امنيت لاجرم به علم و عصمت الهى پشتيبانى شده بود تا متكى بر اين دو، بتواند پيام عظيم پروردگار را براى خيل گسترده بشر تا قيام قيامت به ارمغان آورد.
اندكى تأمل در ابعاد اين رسالت بزرگ، عظمت زايدالوصف آن را آشكار مى سازد: «هدايت براى همه بشريت» در اين ميان، قرآن كريم به عنوان سند رسالت نبوى، به تعبيرى كه در : «روشنگر همه چيز» (نحل ۸۹) مى باشد و از سوى ديگر در آيات متعددى، رسول اكرم(ص) را مفسر و تبيين كننده آيات معرفى مى كند، از جمله مى فرمايد: «و قرآن را بر تو فروفرستاديم تا براى مردم، آنچه را بر آنها نازل شده توضيح دهى» (نحل۴۴)
اكنون اين سؤال به ذهن مى آيد كه اگر پيامبر(ص) همه هدايت را براى همه بشر آورده و دستمايه اين هدايت قرآنى است كه مفسر آن نيز شخص رسول گرامى(ص) است، جايگاه امامت چيست؟
به تعبير ديگر اين كه شيعه معتقد است: «امامت، ادامه شأن هدايتگرى رسول خدا(ص) است» با مبانى فوق چگونه جمع مى شود؟ به عبارت ديگر آيا آن چه شيعه درباره امامت عقيده دارد، با مسأله «ختم نبوت» چگونه جمع مى شود و نياز به امام، پس از پيامبر(ص) و با وجود بقاى قرآن كريم در چيست؟
پاسخ را ابتدا از بيان «شكافنده علوم» امام باقر(ع) مى شنويم: راوى در ضمن گفت وگويى در باب نياز امت به امام پس از پيامبر(ص) مى پرسند: «آيا قرآن براى امت كافى نيست؟» امام مى فرمايند: «بله كافى است». چنان چه تفسيركننده اى (كه حقايق قرآن را وز حدس و گمان خويش را بيان نمايد) بيايند.»
راوى مجدداً مى پرسد: «آيا رسول خدا (ص) قرآن را تفسير ننمودند؟» امام پاسخ مى دهند: «بله قرآن را (به طور كامل) براى يك نفر تفسير فرمود و مقام آن شخص را به امت معرفى نمود كه او على ابن ابى طالب(ع) است.»
بنابراين امامت به معنى آن است كه شخصى در حد و اندازه پيامبر(ص) علومى را كه از جانب خداوند بر سينه دريايى رسول(ص) فرود آمده، از اينان دريافت كند و به مرور، در حد ظرفيت مخاطبان و اقتضاى شرايط به آنان منتقل فرمايد.
به پشتوانه اين علم عظيم است كه امير المؤمنين(ع) كراراً فرياد مى زد: «قبل از آن كه مرا از دست دهيد، از من بپرسيد» و هرگز دامنه سؤال را محدود نساخت، اما اين مردمان «على ناشناس» آن دوران بودند كه به فتنه ها دچار شده و على(ع) را خانه نشين ساختند و در كنار دريا، لب تشنه جان دادند.
با اين وصف امامت «ادامه هدايتگرى رسول خدا(ص) با پشتوانه علم دريافتى از آن حضرت و متكى به حفظ و عصمت الهى» است و تعارضى با ختم نبوت ندارد.
به ديگر سخن، تمام محتواى عظيم رسالت الهى بر سينه رسول خدا(ص) نازل گرديد و به تعبير اميرالمؤمنين(ع) خطاب به پيامبر(ص) پس از رحلت آن بزرگوار: «پدر و مادرم به فدايت، همانا با مرگ شما امرى قطع شد كه با مرگ هيچ كس قطع نشده بود، يعنى نبوت» (نهج‎/خطبه۲۳۵) اما آن چه از آسمان بر قلب پيامبر(ص) فرود آمد، پس از حضرت توسط «در شهر علم او» يعنى على(ع) به مردم مى رسيد، با همان صيانت الهى كه تضمين كننده سلامت پيام و ابلاغ صحيح و كامل آن بود و اين يعنى علم و عصمت امام. اين است رمز آن كه غدير در قرآن مايه كمال دين و تمام نعمت الهى شمرده شده و هموزن تمام رسالت رسول خدا(ص) محسوب گرديده، زيرا غدير ضامن ادامه ابلاغ رسالت است. ما در ادامه فرازهايى از خطابه سرنوشت ساز و خطير رسول خدا(ص) در غدير خم را

 

دانلود فایل

تحقیق در مورد امامت | ویرایش نو baran

تحقیق در مورد امامت ـ, تحقیق, در, مورد, امامت امامت
ـ امامت
ـ برترى امامت بر نبوّت
ـ ناگزیرى از حجّت (نیاز به رهبر الهى)
ـ حجّت، امامى است شناخته شده
ـ گاه حجّت در بیم و گمنامى به سر مى‌برد
ـ اگر امام نباشد زمین‌در هم فرورود
ـ فراخواندن هر امتى با امام وپیشواى آن
ـ شناخت امام
ـ شرایط امامت و ویژگیهاى امام
ـ آنچه خداوند بر پیشوایان حقّ واجب کرده
ـ حقوق متقابل امام و امّت
ـ پیشوایان شما نمایندگان شما هستند
ـ هر که از پیشوایى جز پیشواى حقّ …
ـ پیشوایان دوزخ
ـ مدّعى امامت
ـ از کسى که فرمانبر خداوند سبحان …
ـ وجوب قیام در برابر فرمانروایان ستمگر
ـ آنچه که «خوددارى از قیام را» …
ـ انتخاب امام
ـ حدیث ثقلین
ـ وجوب همراهى اهل بیت
ـ علّت رفتار خودکامانه نسبت به اهل بیت
ـ فلسفه حکومت از نگاه اهل‌بیت
ـ ترس از تفرقه
ـ امامان دوازدهگانه
ـ علم امام
17) الإمامَةُ – امامت‏
الإمامَةُ
«الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً» .
امامت‏
«امروز دينتان را براى شما كامل كردم و نعمتم را بر شما تمام گردانيدم و اسلام را دين شما برگزيدم».
 الإمامُ عليٌّ عليه السلام : الإمامةُ نِظامُ الاُمّةِ .
امام على عليه السلام : امامت رشته كار امّت است .
 الإمامُ الباقرُ عليه السلام : بُنِيَ الإسلامُ على‏ خَمْسٍ : على‏ الصَّلاةِ ، والزَّكاةِ، والصَّومِ، و الحَجِّ، والوَلايةِ، ولَمْ‏يُنادَ بِشَيْ‏ءٍ كَما نُودِيَ بالوَلايةِ.
امام باقر عليه السلام : اسلام بر پنج پايه استوار است : نماز ، زكات ، روزه ، حجّ و ولايت و به هيچ چيز به اندازه ولايت دعوت نشده‏است .
 الإمامُ الصّادقُ عليه السلام : لا يَقْبَلُ اللَّهُ مِنَ العِبادِ الأعمالَ الصّالحةَ الّتي يَعْمَلونَها إذا تَوَلَّوا الإمامَ الجائرَ الّذي ليسَ مِنَ اللَّهِ تعالى‏
امام صادق عليه السلام : اگر بندگان ، پيشواى ستمگر را كه از جانب خدا نيست به زمامدارى گيرند ، خداوند كارهاى شايسته‏اى را كه انجام مى‏دهند نخواهد پذيرفت .
 الإمامُ الكاظمُ عليه السلام : الإمامةُ هِيَ النُّورُ ، وذلكَ قولُهُ‏عزّ و عجل : «آمِنُوا باللَّهِ وَرَسُولِهِ والنُّورِ الّذي أنْزَلْنا» ، قالَ : النُّورُ هُوَ الإمامُ .
امام كاظم عليه السلام : امامت نور و روشنايى است ؛ همان كه خداوند عزّ و جل فرموده : «به خدا و پيامبر او و نورى كه فرو فرستاديم ايمان آوريد» . فرمود : نور همان امام است .
 الإمامُ الرِّضا عليه السلام : وأنْزَلَ في حِجَّةِ الوَداعِ وَهِيَ آخِرُ عُمْرِهِ صلى الله عليه وآله «اليَومَ أكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ …» وأمرُ الإمامةِ مِنْ تَمامِ الدِّينِ .
امام رضا عليه السلام : در حجة الوداع كه سال آخر عمر پيامبر صلى الله عليه وآله بود آيه «امروز دينتان را براى شما كامل كردم …» نازل شد . امر امامت ، از جمله كمال دين است .
 عنه عليه السلام : إنَّ الإمامةَ اُسُّ الإسلامِ النّامي وفَرْعُهُ السّامي .
امام رضا عليه السلام : امامت ريشه بالنده اسلام و شاخه برافراشته آن است .
 عنه عليه السلام : إنّ الإمامةَ زِمامُ الدِّينِ ، ونِظامُ المُسلِمينَ ، وصَلاحُ الدُّنيا ، وعِزُّ المُؤمِنينَ .
امام رضا عليه السلام : امامت زمام دين است و رشته كار مسلمانان و اصلاح و آبادانى دنيا و سرفرازى مؤمنان .
فَضل الإمامَةِ عَلى‏ النُّبُوّةِ
«وَإِذِ ابْتَلَى‏ إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنّاسِ إِماماً» .
برترى امامت بر نبوّت‏
«و (بياد آر) هنگامى كه ابراهيم را پروردگارش به كلماتى آزمود و او آنها را به انجام رسانيد، خدا فرمود: من تو را پيشواى مردم گردانيدم».
 الإمامُ الصّادقُ عليه السلام : إنَّ اللَّهَ تبارَكَ وتعالى‏ اتَّخَذَ إبراهيمَ عَبْداً قَبْلَ أنْ يَتَّخِذَهُ نَبِيّاً ، وإنَّ اللَّهَ اتَّخَذَهُ نَبِيّاً قَبْلَ أنْ يَتَّخِذَهُ رَسُولاً ، وإنَّ اللَّهَ اتَّخَذَهُ رَسُولاً قَبْلَ أنْ يَتَّخِذَهُ خَليلاً ، وإنَّ اللَّهَ اتَّخَذَهُ خَليلاً قَبْلَ أنْ يَجْعَلَهُ إماماً ، فَلَمّا جَمَعَ لَهُ الأشياءَ قالَ : إنّي جاعِلُكَ لِلنّاسِ إماماً
امام صادق عليه السلام : خداوند تبارك و تعالى ابراهيم را به بندگى گرفت پيش از آن كه او را به پيامبرى برگزيند ، و او را به نبوّت رساند پيش از آن كه به رسالت گزيند و او را رسول خود ساخت پيش از آن كه به دوستى برگزيند و او را دوست و خليل خود گردانيد پيش از آن كه امامش قرار دهد . و چون همه اين مقامات را در او گرد آورد فرمود : من تو را امام و پيشواى مردم قرار دادم .
الاضْطِرارُ إلى‏ الحُجَّةِ
ناگزيرى از حجّت (نياز به رهبر الهى)
 الإمامُ الباقرُ أو الإمامُ الصّادقُ عليهما السلام : إنَّ اللَّهَ لَمْ يَدَعِ الأرضَ بِغَيْرِ عالِمٍ ، ولولا ذلكَ لَ

 

دانلود فایل

تحقیق امامت ورهبری درکلام اميرمؤمنان علي(ع) | ویرایش نو baran

تحقیق امامت ورهبری درکلام اميرمؤمنان علي(ع) تحقیق, امامت, ورهبری, درکلام, اميرمؤمنان, علي(ع) بسمه تعالي
امامت ورهبری درکلام اميرمؤمنان علي(ع)
يکي از موضوعات بسيار عميق،ارزشمند و گرانبهاي نهج البلاغه موضوع امامت و مسائل مربوط به آنست.
نهج البلاغه خود تبلور فرهنگ امامت و ولايت و تجلّي روح بلند علوي سلام ا… عليه است.
در نهج البلاغه جلوه هاي گوناگون امامت و حاکميت اسلامي بوضوح قابل مشاهده و درک است. امام (ع)چه بعنوان امام و ولي امر مسلمانان و چه در منصب ولايت الهي و ولَي الله در ابعاد گوناگون ملکي و ملکوتي امامت و نيز در جريان شناسي حوادث آن روزگار و دستهاي پليدي که در برابر امامت حقّه ايستادند و عناصر فرصت طب و قدرت خواه را بر مسند خلافت نشاندند و يا عناصر جاهل و متحجّر که در اثر جهالت و جمود در برابر امامت آنحضرت موضع گرفته و کار شکني کردند. در ادامه به تشريح و توضيح و تبيين نظام حکومتي اسلام و ويژگيهاي والي و حاکم و زمامدار اسلامي در برابر ديگران و مدّعيان دروغين مي پردازد. و قولاً و عملاً چهره امامت اسلامي را از چهره هاي فريبکاران و دغلبازان نمايان مي سازد و ويژگيها و خصوصيات هر يک را بطور کامل و دقيق تبيين و با شرائط روزگار منطبق و تطبيق مي نمايد.
و در اين رابطه نقش بسيار مقدّس و ملکوتي اهل البيت (ع)و عترت و خاندان بزرگ عصمت و طهارت (ع) و ويژگيها و فضائل و کرائم آن بزرگواران را نشان مي دهد..تا چراغ راه و صراط مستقيم ايمان و هدايت و راهنماي اسلام اصيل محمدّي (ص) و قرآن ناب احمدي (ع) باشد. و طلا از مطلا و خالص از ناخالص و طيب از آلوده و سره از ناسره بازشناخته شود.
در بياني نوراني آن حضرت مي فرمايد: يحتاج الامام الي قلب عقول و لسانٍ قزول و جنانٍ عليٰ اقامة الحق مسؤول (غررالحکم) .
امام به قلبي بسيار خردمند و زباني بسيار گويا و پرتوان و دلي سخت پرجرأت و قاطع بر اقامه حق نيازمند است.
آري:’ قلب عقول و زبان گويا و جنان شجاع’.
در نهج البلاغه جلوه هائي از دو اصل امامت و عدالت در گفتار و رفتار و سيره و عمل اهل البيت (ع) نشان داده مي شود. و جريانهاي انحرافي و ساختگي و منافق و بدعتگذار بازشناسي و نقّادي مي شود. و نقش و جايگاه امامت راستين و اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السّلام در برابر نقشه ها و دسيسه ها و توطئه ها بطور وضوح تبيين مي گردد. و جنود حق و سپاهيان باطل و ائمه نور و مناديان ظلمت معرفي مي گردد.
امام بعنوان اسوه مکتب و الگوي عملي و عيني امت اسلامي و ارزشهاي الهي است. امام تجسم فضائل و مکارم و کرائم اخلاق و پيشواي عدالت گستر و مجري عدل و قسط و حافظ احکام و تعاليم اسلام و انسان کامل و وارسته از همه آلودگيها و مظهر اسماء حسناي الهي و مرزبان احکام و معارف حقه الهيه است. آري؛ امام در سيماي شاه بيت مصحف امامت ـ علي (ع) ـ عصار مکارم و محامد اخلاقي و تجلي ملکات عاليه انساني و تنديس اشرفيت خلائق عالم است .
« … و فيهم کرائم القرآن و هم کنوزالرحمن …»
در نهچ البلاغه اصول و مباني و ابعاد اين مسائل بازگو و بازشناسي مي شود. و اهل البيت (ع) الگوي تمامي ارزشها و فضائل الهي و محور مقالبه با ظلم و استبدادو استکبار و فساد و تباهي شناسانده مي شود.
امام قافله سالار اولياء خدا و کاروان دار بندگان خالص اوست. امام و رهبر در فرهنگ اسلامي چراغ هدايت و صراط مستقيم الي الله و تجلّي عبوديت و بندگي خداوند منّان ومظهر فلاح و رستگاري است.
چند موضوع در اين رابطه و در نهج البلاغه شريف قابل بحث و بررسي و تأمل و تدبر است.از جمله بحث امامت اهل البيت(ع)،سيره و سنّت امام، اهل البيت (ع)و منحرفان و طاغيان و باغيان و جريانهاي انحرافي فراوان ديگر شرائط مربوط به حاکم و زمامدار اسلامي،نقش مردم؛از جمله اين مباحث بحث امام عصر(عج)در نهج البلاغه شريف و در خطب مربوط و در خلال بيانات و ارشادات آنحضرت و در اثناء مباحث و خطب ملاحم واخبار غيبي نهج البلاغه و يا ديگر مباحث ارزشمند و متعالي اين کتاب شريف است.
اينجانب در اين گفتار مي خواهم به بيانات و اشارات و ارشادات آنحضرت در رابطه با امام عصر (ارواحنا فداه) بپردازم و نکاتي را در اين رابطه ياد آور شوم :
الف ـ اينکه انجام امر جهان و حاکميت و زمامداري بدست اهل البيت (ع) خواهد افتاد و بشريت در آستان اهل البيت (ع) خواهد سائيد. [و از ديو و دد ملول است و انسانش آرزواست.]
و ارجاع به و عده الهي و نويد پيامران (ع) است. همانا خداوند مي فرمايد[و لقد کتبنا في الزبور من بعد الذکر انَّ الارض يرثها عبادي الصالحون.] ‘در کتاب زبور پس از تورات نوشتيم که زمين را بندگان صالح خداوند به ارث خواهند برد.’

 

دانلود فایل

تحقیق مقدماتي درباره مساله امامت | ویرایش نو baran

تحقیق مقدماتي درباره مساله امامت تحقیق, مقدماتي, درباره, مساله, امامت مقدماتي درباره مساله امامت

نويسنده: شهيد مرتضي مطهري
بحث ما درباره امامت است.مى‏دانيم كه در ميان ما شيعيان مساله امامت اهميت فوق‏العاده‏اى دارد و در ميان ساير فرق اسلامى آن قدر براى اين مساله اهميت قائل نيستند.سر مطلب اين است كه مفهوم امامت در نزد شيعه با مفهوم امامت در نزد ساير فرق اسلامى متفاوت است.البته جهات مشتركى در كار هست ولى يك جهات اختصاصى هم در معتقدات شيعه در باب امامت هست كه به همين جهت مساله امامت اهميت فوق‏العاده‏اى پيدا مى‏كند.مثلا ما شيعيان وقتى كه مى‏خواهيم اصول دين را بر طبق مذهب شيعه بيان كنيم مى‏گوييم اصول دين توحيد است و نبوت و عدل و امامت و معاد، امامت را جزء اصول دين مى‏شماريم.اهل تسنن هم قائل به نوعى امامت هستند و اساسا منكر امامت به يك معنا نيستند، امامت را به شكل ديگرى قائل‏اند ولى به آن شكلى كه قائل هستند، از نظر آنها جزء اصول دين نيست بلكه جزء فروع دين است.
بالاخره ما در مساله امامت اختلاف داريم، آنها قائل به نوعى امامت‏اند و ما قائل به نوعى ديگر.چطور شده است كه شيعه امامت را جزء اصول دين مى‏شمارد ولى اهل تسنن از فروع دين مى‏شمارند؟علتش همان است كه عرض كردم: مفهوم امامت در شيعه با آنچه كه در اهل تسنن هست، متفاوت است.
امامت، استمرار نبوّت و همچون پيامبرى ، لطفى از جانب خداى متعال است. امامت جز با تصريح خداوندى تحقق نمى پذيرد و مردم در تعيين امام معصوم نقشى ندارند. امامت يكى از اصول بنيادى دين است و ايمان راستين جز با باور داشتن به بايستگى آن شكل نمى گيرد.
امام كسى است كه خداوند متعال او را ، پس از پيامبر به عنوان هدايتگر بشر برگزيده و بايد از هر گناه و ناراستى پاك و معصوم ، و به اذن خدا، از جهان غيب آگاه باشد. امام نمونه كامل انسان و داراى برترين درجه كمال و فضيلت است و از آن جا كه به يارى حق، همه گفتارها و رفتارهاى او نشان از راهى خدايى دارد، بر همه مردم پيروى از وى لازم و بايسته است.

معنى امام
كلمه «امام‏» يعنى پيشوا، كلمه «پيشوا» در فارسى، درست ترجمه تحت اللفظى كلمه «امام‏» است در عربى.خود كلمه «امام‏» يا «پيشوا» مفهوم مقدسى ندارد.پيشوا يعنى كسى كه پيشرو است، عده‏اى تابع و پيرو او هستند اعم از آنكه آن پيشوا عادل و راه يافته و درست رو باشد يا باطل و گمراه باشد.قرآن هم كلمه امام را در هر دو مورد اطلاق كرده است.در يك جا مى‏فرمايد: «و جعلنا هم ائمة يهدون بامرنا» (1) ما آنها را پيشوايان هادى به امر خودمان قرار داديم.در جاى ديگر مى‏گويد: «ائمة يدعون الى النار» (2) پيشوايانى كه مردم را به سوى آتش مى‏خوانند.يا مثلا درباره فرعون كلمه‏اى نظير كلمه امام را اطلاق كرده است: «يقدم قومه يوم القيامة‏» (3) كه روز قيامت هم پيشاپيش قومش حركت مى‏كند.پس كلمه امام يعنى پيشوا.ما به پيشواى باطل فعلا كارى نداريم، مفهوم پيشوا را عرض مى‏كنيم.
پيشوايى در چند مورد است كه در بعضى از موارد، اهل تسنن هم قائل به پيشوايى و امامت هستند ولى در كيفيت و شخصش با ما اختلاف دارند.اما در بعضى از مفاهيم امامت، اصلا آنها منكر چنين امامتى هستند نه اينكه قائل به آن هستند و در فردش با ما اختلاف دارند.امامتى كه مورد قبول آنها هم هست ولى در كيفيت و شكل و فردش با ما اختلاف دارند، امامت به معنى زعامت اجتماع است كه به همين تعبير و نظير همين تعبير از قديم در كتب متكلمين آمده است.خواجه نصير الدين طوسى در تجريد امامت را اين طور تعريف مى‏كند: «رياسة عامة‏» يعنى رياست عمومى.[در اينجا ذكر يك مطلب لازم به نظر مى‏رسد: ]
مشروعيت حكومت امام معصوم (ع)
در نظر شهيد مطهري مدل مطلوب حكومت از نظر شيعه، امامت است، اما امامت داراي مفهوم، گستره و ابعاد چند گانه‌اي است كه زعامت سياسي و حكومت يكي از وجوه آن است. امامت در نزد مطهري تالي تلو نبوت است.(مطهري ،1374،ج4،ص841) ايشان براي پيامبر سه شأن قائل است كه هر سه را خداوند به او عطاء كرده است. شأن اول، شأن ابلاغ وحي و پيامبري است.(مطهري،1374،ج4،ص843) در اين زمينه پيامبر هيچ اختياري ندارد، بلكه پيغمبر بايد بي كم و كاست دستور و پيام الهي را ابلاغ كند، شأن دوم قضاوت است. (مطهري ،1374،ج4،ص843) اين شأن پيامبر ناشي از اهميت عدل در اسلام است، زيرا قضاوت حكم به عدل است. شأن سوم پيامبر، شأن رياست عام است. پيامبر براساس اين شأن رئيس و رهبر اجتماع مسلمين است. (مطهري، 1374،ج4،ص843) مطهري معتقد است كه هر سه شان را خداوند به پيامبر اعطا كرده است و حكومت هم به عنوان يكي از اين شئون الهي برعهده پيامبر بوده است. به نظر شهيد مطهري در هيچ يك از شئون، مردم دخالتي ندارند و درامر حكومت نيز پيامبر به خواست مردم مديريت اجتماعي جامعة اسلامي را برعهده نگرفت. پيامبر اكرم (ص) به حكم نبوت، مقام زعامت سياسي را هم داراست، و اين مسأله را نمي‌توان به شورا و يا رأي مردم سپرد. (مطهري،1374،ج4،ص865) اگر پيامبر در زمينة ابلاغ وحي هيچ اختياري نداشت، اما در حوزة زعامت سياسي داراي اختيار است. در شأن سوم پيغمبر به موجب اين كه رهبر اجتماع است، اگر فرماني بدهد غير از فرماني است كه طي آن وحي خدا را ابلاغ مي‌كند. خدا به او اختيار چنين رهبري را داده و اين حق را به او واگذار كرده است. لذا پيامبر در احكام حكومتي با اصحاب خود مشورت مي‌كند. (مطهري ،1374،ج4،ص844) شهيد مطهري امامت را تالي تلو نبوت مي‌داند و معتقد است كه هر سه شأن پيامبر ـ يعني تبيين دين (منهاي دريافت وحي) قضاوت و حكومت ـ به امامان منتقل مي‌شود.

شؤون رسول اكرم
پيغمبر اكرم به واسطه آن خصوصيتى كه در دين اسلام بود، در زمان خودشان به
حكم قرآن و به حكم سيره خودشان داراى شؤون متعددى بودند، يعنى در آن واحد چند كار داشتند و چند پست را اداره مى‏كردند، اولين پستى كه پيغمبر اكرم از طرف خدا داشت و عملا هم متصدى آن پست بود، همين بود كه پيغامبر بود يعنى احكام و دستورات الهى را بيان مى‏كرد.آيه قرآن مى‏گويد: «ما اتيكم الرسول فخذوه و ما نهيكم عنه فانتهوا» (1) آنچه پيغمبر برايتان آورده بگيريد و آنچه نهى كرده[رها كنيد]، يعنى آنچه پيغمبر از احكام و دستورها مى‏گويد، از جانب خدا مى‏گويد. پيغمبر از اين نظر فقط بيان كننده آن چيزى است كه به او وحى شده.منصب ديگرى كه پيغمبر اكرم متصدى آن بود، منصب قضاست، او قاضى ميان مسلمين بود، چون قضا هم از نظر اسلام يك امر گتره‏اى نيست كه هر دو نفرى اختلاف پيدا كردند، يك نفر مى‏تواند قاضى باشد.قضاوت از نظر اسلام يك شان الهى است، زيرا حكم به عدل است و قاضى آن كسى است كه در مخاصمات و اختلافات مى‏خواهد به عدل حكم كند.اين منصب هم به نص قرآن كه مى‏گويد: «فلا و ربك لا يؤمنون حتى يحكموك فيما شجر بينهم ثم لا يجدوا فى انفسهم حرجا مما قضيت و يسلموا تسليما» (2) به پيغمبر تفويض شده و رسول اكرم از جانب خدا حق داشت كه در اختلافات ميان مردم قضاوت كند.اين نيز يك منصب الهى است نه يك منصب عادى.عملا هم پيغمبر قاضى بود.منصب سومى كه پيغمبر اكرم رسما داشت و هم به او تفويض شده بود به نص قرآن و هم عملا عهده‏دار آن بود، همين رياست عامه است.او رئيس و رهبر اجتماع مسلمين بود و به تعبير ديگر سائس مسلمين بود، مدير اجتماع مسلمين بود.گفته‏اند آيه: «اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم‏» (3) ناظر به اين جهت است كه او رئيس و رهبر اجتماع شماست، هر فرمانى كه به شما مى‏دهد بپذيريد.
قهرا اينكه مى‏گوييم سه شان، به اصطلاح تشريفات نيست بلكه اساسا آنچه از پيغمبر رسيده سه گونه است.يك سخن پيغمبر فقط وحى الهى است.در اينجا پيغمبر هيچ اختيارى از خود ندارد، دستورى از جانب خدا رسيده، پيغمبر فقط واسطه ابلاغ است.
است، مثل آنجا كه دستورات دينى را مى‏گويد: نماز چنين بخوانيد، روزه چنان بگيريد و…آنجا كه ميان مردم قضاوت مى‏كند، ديگر قضاوتش نمى‏تواند وحى باشد.
دو نفر اختلاف مى‏كنند، پيغمبر طبق موازين اسلامى بين آنها حكومت مى‏كند و مى‏گويد حق با اين است‏يا با آن.اينجا ديگر اينطور نيست كه جبرئيل به پيغمبر وحى مى‏كند كه در اينجا بگو حق با اين هست‏يا نيست.حالا اگر يك مورد استثنائى باشد مطلب ديگرى است ولى به طور كلى قضاوتهاى پيغمبر بر اساس ظاهر است همان طورى كه ديگران قضاوت مى‏كنند، منتها در سطح خيلى بهتر و بالاتر.خودش هم فرمود من مامورم كه به ظاهر حكم كنم، يعنى مدعى و منكرى پيدا مى‏شوند و مثلا مدعى دو تا شاهد عادل دارد، پيغمبر بر اساس همين مدرك حكم مى‏كند.اين حكمى است كه پيغمبر كرده[نه اينكه به او وحى شده باشد].
در شان سوم هم پيغمبر به موجب اينكه سائس و رهبر اجتماع است، اگر فرمانى بدهد غير از فرمانى است كه طى آن وحى خدا را ابلاغ مى‏كند.خدا به او اختيار چنين رهبرى را داده و اين حق را به او واگذار كرده است.او هم به حكم اينكه رهبر است كار مى‏كند و لهذا احيانا مشورت مى‏نمايد.ما مى‏بينيم در جنگهاى احد، بدر و در خيلى جاهاى ديگر پيغمبر اكرم با اصحابش مشورت كرد.در حكم خدا نمى‏شود مشورت كرد.آيا هيچ گاه پيغمبر با اصحابش مشورت كرد كه نماز مغرب را اينطور بخوانيم يا آنطور؟بلكه مسائلى پيش مى‏آمد كه وقتى درباره آنها با او سخن مى‏گفتند، مى‏فرمود اين مسائل به من مربوط نيست، «من جانب الله‏» چنين است و غير از اين هم نمى‏تواند باشد.ولى در اين گونه مسائل[يعنى در غير حكم خدا] احيانا پيغمبر مشورت مى‏كند و از ديگران نظر مى‏خواهد.پس اگر در موردى پيغمبر اكرم فرمان داد چنين بكنيد، اين به حكم اختيارى است كه خدا به او داده است.اگر هم در يك مورد بالخصوص وحيى شده باشد، يك امر استثنائى است و جنبه استثنائى دارد نه اينكه در تمام كارها و جزئياتى كه پيغمبر به عنوان رئيس اجتماع در اداره اجتماع انجام مى‏داد، به او وحى مى‏شد كه در اينجا چنين كن و در آنجا چنان، و در اين گونه مسائل هم پيغمبر فقط پيام‏رسان باشد.پس پيغمبر اكرم مسلما داراى اين شؤون متعدد بوده است در آن واحد.
امامت به معنى رهبرى اجتماع
مساله‏امامت به معنى اولى كه عرض كردم، همين رياست عامه است، يعنى‏پيغمبر كه از دنيا مى‏رود، يكى از شؤون او كه بلا تكليف مى‏ماند رهبرى اجتماع است.
اجتماع زعيم مى‏خواهد و هيچ كس در اين‏جهت ترديد ندارد.زعيم اجتماع بعد از پيغمبر كيست؟اين است مساله‏اى كه اصل آن را، هم شيعه قبول دارد و هم سنى، هم شيعه قبول‏دارد كه اجتماع نيازمند به يك زعيم و رهبر عالى و فرمانده است و هم سنى، و در همين جاست كه مساله‏خلافت به آن شكل مطرح است.شيعه مى‏گويد پيغمبر(ص)رهبر و زعيم بعد از خودش را تعيين كرد و گفت بعد از من زمام‏امور مسلمين بايد به دست على(ع)باشد و اهل تسنن با اختلاف منطقى كه دارند، اين مطلب را لااقل به شكلى كه شيعه قبول داردقبول ندارند و مى‏گويند در اين جهت پيغمبر شخص معينى را تعيين نكرد و وظيفه خود مسلمين بوده است كه رهبر رابعد از پيغمبر انتخاب كنند.پس آنها هم اصل امامت و پيشوايى را – كه مسلمين بايد پيشوا داشته باشند – قبول دارند منتها آنهامى‏گويند پيشوا به آن شكل تعيين مى‏شود و شيعه مى‏گويد خير، به آن‏شكل تعيين شد، پيشوا را خود پيغمبر اكرم به وحى الهى تعيين كرد.
اگر مساله امامت در همين حد مى‏بود(يعنى سخن‏فقط در رهبر سياسى مسلمين بعد از پيغمبر بود)انصافا ما هم كه شيعه هستيم، امامت را جزء فروع دين قرار مى‏داديم نه اصول دين،مى‏گفتيم اين يك مساله فرعى است مثل نماز.اما شيعه كه قائل به امامت است، تنها به اين حد اكتفا نمى‏كند كه على(ع)يكى‏از اصحاب پيغمبر، ابو بكر و عمر و عثمان و صدها نفر ديگر حتى سلمان و ابى ذر هم يكى از اصحاب پيغمبر بودند و على(ع)ازآنها برتر بوده، افضل و اعلم و اتقى و اليق از آنها بوده و پيغمبر هم او را معين كرده بود.نه، شيعه در اين حد واقف‏نيست، دو مساله ديگر مى‏گويد كه اصلا اهل تسنن به اين دو مساله در مورد احدى قائل نيستند، نه اينكه قائل هستند و ازعلى(ع)نفى مى‏كنند. مساله امامت به معنى مرجعيت دينى است.

امامت به معنى مرجعيت دينى
گفتيم كه پيغمبر مبلغ وحى بود.مردم وقتى‏مى‏خواستند از متن اسلام بپرسند، از پيغمبر مى‏پرسيدند.آنچه را كه در قرآن نبود از پيغمبر سؤال مى‏كردند.مساله اين است كه‏آيا هر چه اسلام مى‏خواسته از احكام و دستورات و معارف بيان كند، همان است كه در قرآن آمده و خود پيغمبر هم به عموم مردم‏گفته است، يا نه، آنچه پيغمبر براى عموم مردم گفت قهرا زمان اجازه نمى‏داد كه تمام دستورات اسلام باشد، على(ع) وصى پيغمبربود و پيامبر تمام كما كيف اسلام و لا اقل كليات اسلام را(آنچه را كه هست و بايد گفته بشود)به على(ع)گفت و او را به عنوان‏يك عالم فوق العاده تعليم يافته از خود و ممتاز از همه اصحاب خويش و كسى كه حتى مثل خودش در گفته‏اش خطاو اشتباه نمى‏كند و ناگفته‏اى از جانب خدا نيست الا اينكه او مى‏داند، معرفى كرد و گفت ايها الناس!بعد از من در مسائل‏دينى هر چه مى‏خواهيد سؤال كنيد، از وصى من و اوصياى من بپرسيد؟ در واقع در اينجا امامت، نوعى كارشناسى‏اسلام مى‏شود اما يك كارشناسى خيلى بالاتر از حد يك مجتهد، كارشناسى من جانب الله، [و ائمه]يعنى افرادى كه اسلام شناس‏هستند، البته نه اسلام شناسانى كه از روى عقل و فكر خودشان اسلام را شناخته باشند – كه قهرا جايز الخطا باشند – بلكه‏افرادى كه از يك طريق رمزى و غيبى – كه بر ما مجهول است – علوم اسلام را از پيغمبر گرفته‏اند، از پيغمبر(ص)رسيده به‏على(ع)و از على(ع)رسيده به امامان بعد و در تمام ادوار ائمه، علم اسلام يك علم معصوم‏غير مخطئ كه هيچ خطا نمى‏كند، از هر امامى به امامان بعد رسيده است.
اهل تسنن براى هيچ كس چنين مقامى قائل نيستند.پس آنها در اين‏گونه امامت، اصلا قائل به وجود امام نيستند، قائل به امامت نيستند نه اينكه قائل به امامت هستند ومى‏گويند على(ع)امام نيست و ابوبكر چنين است.براى ابوبكر و عمر و عثمان و به طور

 

دانلود فایل

صلح حديبيه – حج و ولايت | ویرایش نو baran

صلح حديبيه – حج و ولايت صلح حديبيه,حج,حج عمره,حج تمتع,زيارت,اسلام,بينش اسلامي,تاريخ تحليلي صدر اسلام,امامت,نبوت,محرم,حجاج مقاله با موضوع صلح حديبيه – حج و ولايت در قالب يک فايل ورد 26 صفحه اي آماده چاپ و ارائه

عناوين مهم :
صلح حديبيه
پيشينه
عزم مسلمانان براي انجام حج
تعداد مسلمانان
مُحرم شدن مسلمانان
ورود به منطقه حديبيه
نمايندگان محمد در بين قريش
مفاد صلح‌نامه حديبيه
اسارت تعدادي از قريشيان
فرستادن نماينده به نزد قريش
قرارداد صلح
مخالفت بعضي از صحابه
بازگشت به مدينه
نقض صلح نامه از سوي قريش
برکات صلح حديبيه
حج و ولايت
امامان شيعه و دفاع از ولايت در حج:
امام حسين ـ ع ـ در منا:
امامت عنصر جاودانه حج
امامت حج و سرپرستي حجاج
زيارت قبور امامان

 

دانلود فایل

دریافت تحقیق در مورد امامت با کد 20026

ـ, تحقیق, در, مورد, امامت

تحقیق در مورد امامت

امامت
ـ امامت
ـ برترى امامت بر نبوّت
ـ ناگزیرى از حجّت (نیاز به رهبر الهى)
ـ حجّت، امامى است شناخته شده
ـ گاه حجّت در بیم و گمنامى به سر مى‌برد
ـ اگر امام نباشد زمین‌در هم فرورود
ـ فراخواندن هر امتى با امام وپیشواى آن
ـ شناخت امام
ـ شرایط امامت و ویژگیهاى امام
ـ آنچه خداوند بر پیشوایان حقّ واجب کرده
ـ حقوق متقابل امام و امّت
ـ پیشوایان شما نمایندگان شما هستند
ـ هر که از پیشوایى جز پیشواى حقّ …
ـ پیشوایان دوزخ
ـ مدّعى امامت
ـ از کسى که فرمانبر خداوند سبحان …
ـ وجوب قیام در برابر فرمانروایان ستمگر
ـ آنچه که «خوددارى از قیام را» …
ـ انتخاب امام
ـ حدیث ثقلین
ـ وجوب همراهى اهل بیت
ـ علّت رفتار خودکامانه نسبت به اهل بیت
ـ فلسفه حکومت از نگاه اهل‌بیت
ـ ترس از تفرقه
ـ امامان دوازدهگانه
ـ علم امام
17) الإمامَةُ – امامت‏
الإمامَةُ
«الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً» .
امامت‏
«امروز دينتان را براى شما كامل كردم و نعمتم را بر شما تمام گردانيدم و اسلام را دين شما برگزيدم».
 الإمامُ عليٌّ عليه السلام : الإمامةُ نِظامُ الاُمّةِ .
امام على عليه السلام : امامت رشته كار امّت است .
 الإمامُ الباقرُ عليه السلام : بُنِيَ الإسلامُ على‏ خَمْسٍ : على‏ الصَّلاةِ ، والزَّكاةِ، والصَّومِ، و الحَجِّ، والوَلايةِ، ولَمْ‏يُنادَ بِشَيْ‏ءٍ كَما نُودِيَ بالوَلايةِ.
امام باقر عليه السلام : اسلام بر پنج پايه استوار است : نماز ، زكات ، روزه ، حجّ و ولايت و به هيچ چيز به اندازه ولايت دعوت نشده‏است .
 الإمامُ الصّادقُ عليه السلام : لا يَقْبَلُ اللَّهُ مِنَ العِبادِ الأعمالَ الصّالحةَ الّتي يَعْمَلونَها إذا تَوَلَّوا الإمامَ الجائرَ الّذي ليسَ مِنَ اللَّهِ تعالى‏
امام صادق عليه السلام : اگر بندگان ، پيشواى ستمگر را كه از جانب خدا نيست به زمامدارى گيرند ، خداوند كارهاى شايسته‏اى را كه انجام مى‏دهند نخواهد پذيرفت .
 الإمامُ الكاظمُ عليه السلام : الإمامةُ هِيَ النُّورُ ، وذلكَ قولُهُ‏عزّ و عجل : «آمِنُوا باللَّهِ وَرَسُولِهِ والنُّورِ الّذي أنْزَلْنا» ، قالَ : النُّورُ هُوَ الإمامُ .
امام كاظم عليه السلام : امامت نور و روشنايى است ؛ همان كه خداوند عزّ و جل فرموده : «به خدا و پيامبر او و نورى كه فرو فرستاديم ايمان آوريد» . فرمود : نور همان امام است .
 الإمامُ الرِّضا عليه السلام : وأنْزَلَ في حِجَّةِ الوَداعِ وَهِيَ آخِرُ عُمْرِهِ صلى الله عليه وآله «اليَومَ أكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ …» وأمرُ الإمامةِ مِنْ تَمامِ الدِّينِ .
امام رضا عليه السلام : در حجة الوداع كه سال آخر عمر پيامبر صلى الله عليه وآله بود آيه «امروز دينتان را براى شما كامل كردم …» نازل شد . امر امامت ، از جمله كمال دين است .
 عنه عليه السلام : إنَّ الإمامةَ اُسُّ الإسلامِ النّامي وفَرْعُهُ السّامي .
امام رضا عليه السلام : امامت ريشه بالنده اسلام و شاخه برافراشته آن است .
 عنه عليه السلام : إنّ الإمامةَ زِمامُ الدِّينِ ، ونِظامُ المُسلِمينَ ، وصَلاحُ الدُّنيا ، وعِزُّ المُؤمِنينَ .
امام رضا عليه السلام : امامت زمام دين است و رشته كار مسلمانان و اصلاح و آبادانى دنيا و سرفرازى مؤمنان .
فَضل الإمامَةِ عَلى‏ النُّبُوّةِ
«وَإِذِ ابْتَلَى‏ إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنّاسِ إِماماً» .
برترى امامت بر نبوّت‏
«و (بياد آر) هنگامى كه ابراهيم را پروردگارش به كلماتى آزمود و او آنها را به انجام رسانيد، خدا فرمود: من تو را پيشواى مردم گردانيدم».
 الإمامُ الصّادقُ عليه السلام : إنَّ اللَّهَ تبارَكَ وتعالى‏ اتَّخَذَ إبراهيمَ عَبْداً قَبْلَ أنْ يَتَّخِذَهُ نَبِيّاً ، وإنَّ اللَّهَ اتَّخَذَهُ نَبِيّاً قَبْلَ أنْ يَتَّخِذَهُ رَسُولاً ، وإنَّ اللَّهَ اتَّخَذَهُ رَسُولاً قَبْلَ أنْ يَتَّخِذَهُ خَليلاً ، وإنَّ اللَّهَ اتَّخَذَهُ خَليلاً قَبْلَ أنْ يَجْعَلَهُ إماماً ، فَلَمّا جَمَعَ لَهُ الأشياءَ قالَ : إنّي جاعِلُكَ لِلنّاسِ إماماً
امام صادق عليه السلام : خداوند تبارك و تعالى ابراهيم را به بندگى گرفت پيش از آن كه او را به پيامبرى برگزيند ، و او را به نبوّت رساند پيش از آن كه به رسالت گزيند و او را رسول خود ساخت پيش از آن كه به دوستى برگزيند و او را دوست و خليل خود گردانيد پيش از آن كه امامش قرار دهد . و چون همه اين مقامات را در او گرد آورد فرمود : من تو را امام و پيشواى مردم قرار دادم .
الاضْطِرارُ إلى‏ الحُجَّةِ
ناگزيرى از حجّت (نياز به رهبر الهى)
 الإمامُ الباقرُ أو الإمامُ الصّادقُ عليهما السلام : إنَّ اللَّهَ لَمْ يَدَعِ الأرضَ بِغَيْرِ عالِمٍ ، ولولا ذلكَ لَ

دانلود فایل

دریافت تحقیق امامت ورهبری درکلام اميرمؤمنان علي(ع) با کد 20025

تحقیق, امامت, ورهبری, درکلام, اميرمؤمنان, علي(ع)

تحقیق امامت ورهبری درکلام اميرمؤمنان علي(ع)

بسمه تعالي
امامت ورهبری درکلام اميرمؤمنان علي(ع)
يکي از موضوعات بسيار عميق،ارزشمند و گرانبهاي نهج البلاغه موضوع امامت و مسائل مربوط به آنست.
نهج البلاغه خود تبلور فرهنگ امامت و ولايت و تجلّي روح بلند علوي سلام ا… عليه است.
در نهج البلاغه جلوه هاي گوناگون امامت و حاکميت اسلامي بوضوح قابل مشاهده و درک است. امام (ع)چه بعنوان امام و ولي امر مسلمانان و چه در منصب ولايت الهي و ولَي الله در ابعاد گوناگون ملکي و ملکوتي امامت و نيز در جريان شناسي حوادث آن روزگار و دستهاي پليدي که در برابر امامت حقّه ايستادند و عناصر فرصت طب و قدرت خواه را بر مسند خلافت نشاندند و يا عناصر جاهل و متحجّر که در اثر جهالت و جمود در برابر امامت آنحضرت موضع گرفته و کار شکني کردند. در ادامه به تشريح و توضيح و تبيين نظام حکومتي اسلام و ويژگيهاي والي و حاکم و زمامدار اسلامي در برابر ديگران و مدّعيان دروغين مي پردازد. و قولاً و عملاً چهره امامت اسلامي را از چهره هاي فريبکاران و دغلبازان نمايان مي سازد و ويژگيها و خصوصيات هر يک را بطور کامل و دقيق تبيين و با شرائط روزگار منطبق و تطبيق مي نمايد.
و در اين رابطه نقش بسيار مقدّس و ملکوتي اهل البيت (ع)و عترت و خاندان بزرگ عصمت و طهارت (ع) و ويژگيها و فضائل و کرائم آن بزرگواران را نشان مي دهد..تا چراغ راه و صراط مستقيم ايمان و هدايت و راهنماي اسلام اصيل محمدّي (ص) و قرآن ناب احمدي (ع) باشد. و طلا از مطلا و خالص از ناخالص و طيب از آلوده و سره از ناسره بازشناخته شود.
در بياني نوراني آن حضرت مي فرمايد: يحتاج الامام الي قلب عقول و لسانٍ قزول و جنانٍ عليٰ اقامة الحق مسؤول (غررالحکم) .
امام به قلبي بسيار خردمند و زباني بسيار گويا و پرتوان و دلي سخت پرجرأت و قاطع بر اقامه حق نيازمند است.
آري:’ قلب عقول و زبان گويا و جنان شجاع’.
در نهج البلاغه جلوه هائي از دو اصل امامت و عدالت در گفتار و رفتار و سيره و عمل اهل البيت (ع) نشان داده مي شود. و جريانهاي انحرافي و ساختگي و منافق و بدعتگذار بازشناسي و نقّادي مي شود. و نقش و جايگاه امامت راستين و اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السّلام در برابر نقشه ها و دسيسه ها و توطئه ها بطور وضوح تبيين مي گردد. و جنود حق و سپاهيان باطل و ائمه نور و مناديان ظلمت معرفي مي گردد.
امام بعنوان اسوه مکتب و الگوي عملي و عيني امت اسلامي و ارزشهاي الهي است. امام تجسم فضائل و مکارم و کرائم اخلاق و پيشواي عدالت گستر و مجري عدل و قسط و حافظ احکام و تعاليم اسلام و انسان کامل و وارسته از همه آلودگيها و مظهر اسماء حسناي الهي و مرزبان احکام و معارف حقه الهيه است. آري؛ امام در سيماي شاه بيت مصحف امامت ـ علي (ع) ـ عصار مکارم و محامد اخلاقي و تجلي ملکات عاليه انساني و تنديس اشرفيت خلائق عالم است .
« … و فيهم کرائم القرآن و هم کنوزالرحمن …»
در نهچ البلاغه اصول و مباني و ابعاد اين مسائل بازگو و بازشناسي مي شود. و اهل البيت (ع) الگوي تمامي ارزشها و فضائل الهي و محور مقالبه با ظلم و استبدادو استکبار و فساد و تباهي شناسانده مي شود.
امام قافله سالار اولياء خدا و کاروان دار بندگان خالص اوست. امام و رهبر در فرهنگ اسلامي چراغ هدايت و صراط مستقيم الي الله و تجلّي عبوديت و بندگي خداوند منّان ومظهر فلاح و رستگاري است.
چند موضوع در اين رابطه و در نهج البلاغه شريف قابل بحث و بررسي و تأمل و تدبر است.از جمله بحث امامت اهل البيت(ع)،سيره و سنّت امام، اهل البيت (ع)و منحرفان و طاغيان و باغيان و جريانهاي انحرافي فراوان ديگر شرائط مربوط به حاکم و زمامدار اسلامي،نقش مردم؛از جمله اين مباحث بحث امام عصر(عج)در نهج البلاغه شريف و در خطب مربوط و در خلال بيانات و ارشادات آنحضرت و در اثناء مباحث و خطب ملاحم واخبار غيبي نهج البلاغه و يا ديگر مباحث ارزشمند و متعالي اين کتاب شريف است.
اينجانب در اين گفتار مي خواهم به بيانات و اشارات و ارشادات آنحضرت در رابطه با امام عصر (ارواحنا فداه) بپردازم و نکاتي را در اين رابطه ياد آور شوم :
الف ـ اينکه انجام امر جهان و حاکميت و زمامداري بدست اهل البيت (ع) خواهد افتاد و بشريت در آستان اهل البيت (ع) خواهد سائيد. [و از ديو و دد ملول است و انسانش آرزواست.]
و ارجاع به و عده الهي و نويد پيامران (ع) است. همانا خداوند مي فرمايد[و لقد کتبنا في الزبور من بعد الذکر انَّ الارض يرثها عبادي الصالحون.] ‘در کتاب زبور پس از تورات نوشتيم که زمين را بندگان صالح خداوند به ارث خواهند برد.’

دانلود فایل

دریافت تحقیق امامت و ختم نبوت با کد 20024

تحقیق, امامت, و, ختم, نبوت

تحقیق امامت و ختم نبوت

امامت و ختم نبوت
بگو اى مردم من فرستاده خدا به سوى همگى شمايم. (اعراف ۱۵۸(
همانا از جانب خداوند نور و كتابى آشكار به سوى شما آمد كه خداوند به واسطه آنها، هر كس را كه در پى خشنودى او باشد، به راه هاى ايمنى هدايت مى كند و ايشان را به خواست خود از تاريكى ها به روشنايى بيرون مى برد و به سوى راه راست هدايتشان مى فرمايد. (مائده ۱۵ و ۱۶(
پيامبر اكرم (ص) با آيينى كه نور و هدايت است برانگيخته شد تا بشر را به راه هاى امن و سلامت در دنيا و آخرت رهنمون گردد. اين سفير هدايت و امنيت لاجرم به علم و عصمت الهى پشتيبانى شده بود تا متكى بر اين دو، بتواند پيام عظيم پروردگار را براى خيل گسترده بشر تا قيام قيامت به ارمغان آورد.
اندكى تأمل در ابعاد اين رسالت بزرگ، عظمت زايدالوصف آن را آشكار مى سازد: «هدايت براى همه بشريت» در اين ميان، قرآن كريم به عنوان سند رسالت نبوى، به تعبيرى كه در : «روشنگر همه چيز» (نحل ۸۹) مى باشد و از سوى ديگر در آيات متعددى، رسول اكرم(ص) را مفسر و تبيين كننده آيات معرفى مى كند، از جمله مى فرمايد: «و قرآن را بر تو فروفرستاديم تا براى مردم، آنچه را بر آنها نازل شده توضيح دهى» (نحل۴۴)
اكنون اين سؤال به ذهن مى آيد كه اگر پيامبر(ص) همه هدايت را براى همه بشر آورده و دستمايه اين هدايت قرآنى است كه مفسر آن نيز شخص رسول گرامى(ص) است، جايگاه امامت چيست؟
به تعبير ديگر اين كه شيعه معتقد است: «امامت، ادامه شأن هدايتگرى رسول خدا(ص) است» با مبانى فوق چگونه جمع مى شود؟ به عبارت ديگر آيا آن چه شيعه درباره امامت عقيده دارد، با مسأله «ختم نبوت» چگونه جمع مى شود و نياز به امام، پس از پيامبر(ص) و با وجود بقاى قرآن كريم در چيست؟
پاسخ را ابتدا از بيان «شكافنده علوم» امام باقر(ع) مى شنويم: راوى در ضمن گفت وگويى در باب نياز امت به امام پس از پيامبر(ص) مى پرسند: «آيا قرآن براى امت كافى نيست؟» امام مى فرمايند: «بله كافى است». چنان چه تفسيركننده اى (كه حقايق قرآن را وز حدس و گمان خويش را بيان نمايد) بيايند.»
راوى مجدداً مى پرسد: «آيا رسول خدا (ص) قرآن را تفسير ننمودند؟» امام پاسخ مى دهند: «بله قرآن را (به طور كامل) براى يك نفر تفسير فرمود و مقام آن شخص را به امت معرفى نمود كه او على ابن ابى طالب(ع) است.»
بنابراين امامت به معنى آن است كه شخصى در حد و اندازه پيامبر(ص) علومى را كه از جانب خداوند بر سينه دريايى رسول(ص) فرود آمده، از اينان دريافت كند و به مرور، در حد ظرفيت مخاطبان و اقتضاى شرايط به آنان منتقل فرمايد.
به پشتوانه اين علم عظيم است كه امير المؤمنين(ع) كراراً فرياد مى زد: «قبل از آن كه مرا از دست دهيد، از من بپرسيد» و هرگز دامنه سؤال را محدود نساخت، اما اين مردمان «على ناشناس» آن دوران بودند كه به فتنه ها دچار شده و على(ع) را خانه نشين ساختند و در كنار دريا، لب تشنه جان دادند.
با اين وصف امامت «ادامه هدايتگرى رسول خدا(ص) با پشتوانه علم دريافتى از آن حضرت و متكى به حفظ و عصمت الهى» است و تعارضى با ختم نبوت ندارد.
به ديگر سخن، تمام محتواى عظيم رسالت الهى بر سينه رسول خدا(ص) نازل گرديد و به تعبير اميرالمؤمنين(ع) خطاب به پيامبر(ص) پس از رحلت آن بزرگوار: «پدر و مادرم به فدايت، همانا با مرگ شما امرى قطع شد كه با مرگ هيچ كس قطع نشده بود، يعنى نبوت» (نهج‎/خطبه۲۳۵) اما آن چه از آسمان بر قلب پيامبر(ص) فرود آمد، پس از حضرت توسط «در شهر علم او» يعنى على(ع) به مردم مى رسيد، با همان صيانت الهى كه تضمين كننده سلامت پيام و ابلاغ صحيح و كامل آن بود و اين يعنى علم و عصمت امام. اين است رمز آن كه غدير در قرآن مايه كمال دين و تمام نعمت الهى شمرده شده و هموزن تمام رسالت رسول خدا(ص) محسوب گرديده، زيرا غدير ضامن ادامه ابلاغ رسالت است. ما در ادامه فرازهايى از خطابه سرنوشت ساز و خطير رسول خدا(ص) در غدير خم را

دانلود فایل

دریافت تحقیق مقدماتي درباره مساله امامت با کد 20476

تحقیق, مقدماتي, درباره, مساله, امامت

تحقیق مقدماتي درباره مساله امامت

مقدماتي درباره مساله امامت

نويسنده: شهيد مرتضي مطهري
بحث ما درباره امامت است.مى‏دانيم كه در ميان ما شيعيان مساله امامت اهميت فوق‏العاده‏اى دارد و در ميان ساير فرق اسلامى آن قدر براى اين مساله اهميت قائل نيستند.سر مطلب اين است كه مفهوم امامت در نزد شيعه با مفهوم امامت در نزد ساير فرق اسلامى متفاوت است.البته جهات مشتركى در كار هست ولى يك جهات اختصاصى هم در معتقدات شيعه در باب امامت هست كه به همين جهت مساله امامت اهميت فوق‏العاده‏اى پيدا مى‏كند.مثلا ما شيعيان وقتى كه مى‏خواهيم اصول دين را بر طبق مذهب شيعه بيان كنيم مى‏گوييم اصول دين توحيد است و نبوت و عدل و امامت و معاد، امامت را جزء اصول دين مى‏شماريم.اهل تسنن هم قائل به نوعى امامت هستند و اساسا منكر امامت به يك معنا نيستند، امامت را به شكل ديگرى قائل‏اند ولى به آن شكلى كه قائل هستند، از نظر آنها جزء اصول دين نيست بلكه جزء فروع دين است.
بالاخره ما در مساله امامت اختلاف داريم، آنها قائل به نوعى امامت‏اند و ما قائل به نوعى ديگر.چطور شده است كه شيعه امامت را جزء اصول دين مى‏شمارد ولى اهل تسنن از فروع دين مى‏شمارند؟علتش همان است كه عرض كردم: مفهوم امامت در شيعه با آنچه كه در اهل تسنن هست، متفاوت است.
امامت، استمرار نبوّت و همچون پيامبرى ، لطفى از جانب خداى متعال است. امامت جز با تصريح خداوندى تحقق نمى پذيرد و مردم در تعيين امام معصوم نقشى ندارند. امامت يكى از اصول بنيادى دين است و ايمان راستين جز با باور داشتن به بايستگى آن شكل نمى گيرد.
امام كسى است كه خداوند متعال او را ، پس از پيامبر به عنوان هدايتگر بشر برگزيده و بايد از هر گناه و ناراستى پاك و معصوم ، و به اذن خدا، از جهان غيب آگاه باشد. امام نمونه كامل انسان و داراى برترين درجه كمال و فضيلت است و از آن جا كه به يارى حق، همه گفتارها و رفتارهاى او نشان از راهى خدايى دارد، بر همه مردم پيروى از وى لازم و بايسته است.

معنى امام
كلمه «امام‏» يعنى پيشوا، كلمه «پيشوا» در فارسى، درست ترجمه تحت اللفظى كلمه «امام‏» است در عربى.خود كلمه «امام‏» يا «پيشوا» مفهوم مقدسى ندارد.پيشوا يعنى كسى كه پيشرو است، عده‏اى تابع و پيرو او هستند اعم از آنكه آن پيشوا عادل و راه يافته و درست رو باشد يا باطل و گمراه باشد.قرآن هم كلمه امام را در هر دو مورد اطلاق كرده است.در يك جا مى‏فرمايد: «و جعلنا هم ائمة يهدون بامرنا» (1) ما آنها را پيشوايان هادى به امر خودمان قرار داديم.در جاى ديگر مى‏گويد: «ائمة يدعون الى النار» (2) پيشوايانى كه مردم را به سوى آتش مى‏خوانند.يا مثلا درباره فرعون كلمه‏اى نظير كلمه امام را اطلاق كرده است: «يقدم قومه يوم القيامة‏» (3) كه روز قيامت هم پيشاپيش قومش حركت مى‏كند.پس كلمه امام يعنى پيشوا.ما به پيشواى باطل فعلا كارى نداريم، مفهوم پيشوا را عرض مى‏كنيم.
پيشوايى در چند مورد است كه در بعضى از موارد، اهل تسنن هم قائل به پيشوايى و امامت هستند ولى در كيفيت و شخصش با ما اختلاف دارند.اما در بعضى از مفاهيم امامت، اصلا آنها منكر چنين امامتى هستند نه اينكه قائل به آن هستند و در فردش با ما اختلاف دارند.امامتى كه مورد قبول آنها هم هست ولى در كيفيت و شكل و فردش با ما اختلاف دارند، امامت به معنى زعامت اجتماع است كه به همين تعبير و نظير همين تعبير از قديم در كتب متكلمين آمده است.خواجه نصير الدين طوسى در تجريد امامت را اين طور تعريف مى‏كند: «رياسة عامة‏» يعنى رياست عمومى.[در اينجا ذكر يك مطلب لازم به نظر مى‏رسد: ]
مشروعيت حكومت امام معصوم (ع)
در نظر شهيد مطهري مدل مطلوب حكومت از نظر شيعه، امامت است، اما امامت داراي مفهوم، گستره و ابعاد چند گانه‌اي است كه زعامت سياسي و حكومت يكي از وجوه آن است. امامت در نزد مطهري تالي تلو نبوت است.(مطهري ،1374،ج4،ص841) ايشان براي پيامبر سه شأن قائل است كه هر سه را خداوند به او عطاء كرده است. شأن اول، شأن ابلاغ وحي و پيامبري است.(مطهري،1374،ج4،ص843) در اين زمينه پيامبر هيچ اختياري ندارد، بلكه پيغمبر بايد بي كم و كاست دستور و پيام الهي را ابلاغ كند، شأن دوم قضاوت است. (مطهري ،1374،ج4،ص843) اين شأن پيامبر ناشي از اهميت عدل در اسلام است، زيرا قضاوت حكم به عدل است. شأن سوم پيامبر، شأن رياست عام است. پيامبر براساس اين شأن رئيس و رهبر اجتماع مسلمين است. (مطهري، 1374،ج4،ص843) مطهري معتقد است كه هر سه شان را خداوند به پيامبر اعطا كرده است و حكومت هم به عنوان يكي از اين شئون الهي برعهده پيامبر بوده است. به نظر شهيد مطهري در هيچ يك از شئون، مردم دخالتي ندارند و درامر حكومت نيز پيامبر به خواست مردم مديريت اجتماعي جامعة اسلامي را برعهده نگرفت. پيامبر اكرم (ص) به حكم نبوت، مقام زعامت سياسي را هم داراست، و اين مسأله را نمي‌توان به شورا و يا رأي مردم سپرد. (مطهري،1374،ج4،ص865) اگر پيامبر در زمينة ابلاغ وحي هيچ اختياري نداشت، اما در حوزة زعامت سياسي داراي اختيار است. در شأن سوم پيغمبر به موجب اين كه رهبر اجتماع است، اگر فرماني بدهد غير از فرماني است كه طي آن وحي خدا را ابلاغ مي‌كند. خدا به او اختيار چنين رهبري را داده و اين حق را به او واگذار كرده است. لذا پيامبر در احكام حكومتي با اصحاب خود مشورت مي‌كند. (مطهري ،1374،ج4،ص844) شهيد مطهري امامت را تالي تلو نبوت مي‌داند و معتقد است كه هر سه شأن پيامبر ـ يعني تبيين دين (منهاي دريافت وحي) قضاوت و حكومت ـ به امامان منتقل مي‌شود.

شؤون رسول اكرم
پيغمبر اكرم به واسطه آن خصوصيتى كه در دين اسلام بود، در زمان خودشان به
حكم قرآن و به حكم سيره خودشان داراى شؤون متعددى بودند، يعنى در آن واحد چند كار داشتند و چند پست را اداره مى‏كردند، اولين پستى كه پيغمبر اكرم از طرف خدا داشت و عملا هم متصدى آن پست بود، همين بود كه پيغامبر بود يعنى احكام و دستورات الهى را بيان مى‏كرد.آيه قرآن مى‏گويد: «ما اتيكم الرسول فخذوه و ما نهيكم عنه فانتهوا» (1) آنچه پيغمبر برايتان آورده بگيريد و آنچه نهى كرده[رها كنيد]، يعنى آنچه پيغمبر از احكام و دستورها مى‏گويد، از جانب خدا مى‏گويد. پيغمبر از اين نظر فقط بيان كننده آن چيزى است كه به او وحى شده.منصب ديگرى كه پيغمبر اكرم متصدى آن بود، منصب قضاست، او قاضى ميان مسلمين بود، چون قضا هم از نظر اسلام يك امر گتره‏اى نيست كه هر دو نفرى اختلاف پيدا كردند، يك نفر مى‏تواند قاضى باشد.قضاوت از نظر اسلام يك شان الهى است، زيرا حكم به عدل است و قاضى آن كسى است كه در مخاصمات و اختلافات مى‏خواهد به عدل حكم كند.اين منصب هم به نص قرآن كه مى‏گويد: «فلا و ربك لا يؤمنون حتى يحكموك فيما شجر بينهم ثم لا يجدوا فى انفسهم حرجا مما قضيت و يسلموا تسليما» (2) به پيغمبر تفويض شده و رسول اكرم از جانب خدا حق داشت كه در اختلافات ميان مردم قضاوت كند.اين نيز يك منصب الهى است نه يك منصب عادى.عملا هم پيغمبر قاضى بود.منصب سومى كه پيغمبر اكرم رسما داشت و هم به او تفويض شده بود به نص قرآن و هم عملا عهده‏دار آن بود، همين رياست عامه است.او رئيس و رهبر اجتماع مسلمين بود و به تعبير ديگر سائس مسلمين بود، مدير اجتماع مسلمين بود.گفته‏اند آيه: «اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم‏» (3) ناظر به اين جهت است كه او رئيس و رهبر اجتماع شماست، هر فرمانى كه به شما مى‏دهد بپذيريد.
قهرا اينكه مى‏گوييم سه شان، به اصطلاح تشريفات نيست بلكه اساسا آنچه از پيغمبر رسيده سه گونه است.يك سخن پيغمبر فقط وحى الهى است.در اينجا پيغمبر هيچ اختيارى از خود ندارد، دستورى از جانب خدا رسيده، پيغمبر فقط واسطه ابلاغ است.
است، مثل آنجا كه دستورات دينى را مى‏گويد: نماز چنين بخوانيد، روزه چنان بگيريد و…آنجا كه ميان مردم قضاوت مى‏كند، ديگر قضاوتش نمى‏تواند وحى باشد.
دو نفر اختلاف مى‏كنند، پيغمبر طبق موازين اسلامى بين آنها حكومت مى‏كند و مى‏گويد حق با اين است‏يا با آن.اينجا ديگر اينطور نيست كه جبرئيل به پيغمبر وحى مى‏كند كه در اينجا بگو حق با اين هست‏يا نيست.حالا اگر يك مورد استثنائى باشد مطلب ديگرى است ولى به طور كلى قضاوتهاى پيغمبر بر اساس ظاهر است همان طورى كه ديگران قضاوت مى‏كنند، منتها در سطح خيلى بهتر و بالاتر.خودش هم فرمود من مامورم كه به ظاهر حكم كنم، يعنى مدعى و منكرى پيدا مى‏شوند و مثلا مدعى دو تا شاهد عادل دارد، پيغمبر بر اساس همين مدرك حكم مى‏كند.اين حكمى است كه پيغمبر كرده[نه اينكه به او وحى شده باشد].
در شان سوم هم پيغمبر به موجب اينكه سائس و رهبر اجتماع است، اگر فرمانى بدهد غير از فرمانى است كه طى آن وحى خدا را ابلاغ مى‏كند.خدا به او اختيار چنين رهبرى را داده و اين حق را به او واگذار كرده است.او هم به حكم اينكه رهبر است كار مى‏كند و لهذا احيانا مشورت مى‏نمايد.ما مى‏بينيم در جنگهاى احد، بدر و در خيلى جاهاى ديگر پيغمبر اكرم با اصحابش مشورت كرد.در حكم خدا نمى‏شود مشورت كرد.آيا هيچ گاه پيغمبر با اصحابش مشورت كرد كه نماز مغرب را اينطور بخوانيم يا آنطور؟بلكه مسائلى پيش مى‏آمد كه وقتى درباره آنها با او سخن مى‏گفتند، مى‏فرمود اين مسائل به من مربوط نيست، «من جانب الله‏» چنين است و غير از اين هم نمى‏تواند باشد.ولى در اين گونه مسائل[يعنى در غير حكم خدا] احيانا پيغمبر مشورت مى‏كند و از ديگران نظر مى‏خواهد.پس اگر در موردى پيغمبر اكرم فرمان داد چنين بكنيد، اين به حكم اختيارى است كه خدا به او داده است.اگر هم در يك مورد بالخصوص وحيى شده باشد، يك امر استثنائى است و جنبه استثنائى دارد نه اينكه در تمام كارها و جزئياتى كه پيغمبر به عنوان رئيس اجتماع در اداره اجتماع انجام مى‏داد، به او وحى مى‏شد كه در اينجا چنين كن و در آنجا چنان، و در اين گونه مسائل هم پيغمبر فقط پيام‏رسان باشد.پس پيغمبر اكرم مسلما داراى اين شؤون متعدد بوده است در آن واحد.
امامت به معنى رهبرى اجتماع
مساله‏امامت به معنى اولى كه عرض كردم، همين رياست عامه است، يعنى‏پيغمبر كه از دنيا مى‏رود، يكى از شؤون او كه بلا تكليف مى‏ماند رهبرى اجتماع است.
اجتماع زعيم مى‏خواهد و هيچ كس در اين‏جهت ترديد ندارد.زعيم اجتماع بعد از پيغمبر كيست؟اين است مساله‏اى كه اصل آن را، هم شيعه قبول دارد و هم سنى، هم شيعه قبول‏دارد كه اجتماع نيازمند به يك زعيم و رهبر عالى و فرمانده است و هم سنى، و در همين جاست كه مساله‏خلافت به آن شكل مطرح است.شيعه مى‏گويد پيغمبر(ص)رهبر و زعيم بعد از خودش را تعيين كرد و گفت بعد از من زمام‏امور مسلمين بايد به دست على(ع)باشد و اهل تسنن با اختلاف منطقى كه دارند، اين مطلب را لااقل به شكلى كه شيعه قبول داردقبول ندارند و مى‏گويند در اين جهت پيغمبر شخص معينى را تعيين نكرد و وظيفه خود مسلمين بوده است كه رهبر رابعد از پيغمبر انتخاب كنند.پس آنها هم اصل امامت و پيشوايى را – كه مسلمين بايد پيشوا داشته باشند – قبول دارند منتها آنهامى‏گويند پيشوا به آن شكل تعيين مى‏شود و شيعه مى‏گويد خير، به آن‏شكل تعيين شد، پيشوا را خود پيغمبر اكرم به وحى الهى تعيين كرد.
اگر مساله امامت در همين حد مى‏بود(يعنى سخن‏فقط در رهبر سياسى مسلمين بعد از پيغمبر بود)انصافا ما هم كه شيعه هستيم، امامت را جزء فروع دين قرار مى‏داديم نه اصول دين،مى‏گفتيم اين يك مساله فرعى است مثل نماز.اما شيعه كه قائل به امامت است، تنها به اين حد اكتفا نمى‏كند كه على(ع)يكى‏از اصحاب پيغمبر، ابو بكر و عمر و عثمان و صدها نفر ديگر حتى سلمان و ابى ذر هم يكى از اصحاب پيغمبر بودند و على(ع)ازآنها برتر بوده، افضل و اعلم و اتقى و اليق از آنها بوده و پيغمبر هم او را معين كرده بود.نه، شيعه در اين حد واقف‏نيست، دو مساله ديگر مى‏گويد كه اصلا اهل تسنن به اين دو مساله در مورد احدى قائل نيستند، نه اينكه قائل هستند و ازعلى(ع)نفى مى‏كنند. مساله امامت به معنى مرجعيت دينى است.

امامت به معنى مرجعيت دينى
گفتيم كه پيغمبر مبلغ وحى بود.مردم وقتى‏مى‏خواستند از متن اسلام بپرسند، از پيغمبر مى‏پرسيدند.آنچه را كه در قرآن نبود از پيغمبر سؤال مى‏كردند.مساله اين است كه‏آيا هر چه اسلام مى‏خواسته از احكام و دستورات و معارف بيان كند، همان است كه در قرآن آمده و خود پيغمبر هم به عموم مردم‏گفته است، يا نه، آنچه پيغمبر براى عموم مردم گفت قهرا زمان اجازه نمى‏داد كه تمام دستورات اسلام باشد، على(ع) وصى پيغمبربود و پيامبر تمام كما كيف اسلام و لا اقل كليات اسلام را(آنچه را كه هست و بايد گفته بشود)به على(ع)گفت و او را به عنوان‏يك عالم فوق العاده تعليم يافته از خود و ممتاز از همه اصحاب خويش و كسى كه حتى مثل خودش در گفته‏اش خطاو اشتباه نمى‏كند و ناگفته‏اى از جانب خدا نيست الا اينكه او مى‏داند، معرفى كرد و گفت ايها الناس!بعد از من در مسائل‏دينى هر چه مى‏خواهيد سؤال كنيد، از وصى من و اوصياى من بپرسيد؟ در واقع در اينجا امامت، نوعى كارشناسى‏اسلام مى‏شود اما يك كارشناسى خيلى بالاتر از حد يك مجتهد، كارشناسى من جانب الله، [و ائمه]يعنى افرادى كه اسلام شناس‏هستند، البته نه اسلام شناسانى كه از روى عقل و فكر خودشان اسلام را شناخته باشند – كه قهرا جايز الخطا باشند – بلكه‏افرادى كه از يك طريق رمزى و غيبى – كه بر ما مجهول است – علوم اسلام را از پيغمبر گرفته‏اند، از پيغمبر(ص)رسيده به‏على(ع)و از على(ع)رسيده به امامان بعد و در تمام ادوار ائمه، علم اسلام يك علم معصوم‏غير مخطئ كه هيچ خطا نمى‏كند، از هر امامى به امامان بعد رسيده است.
اهل تسنن براى هيچ كس چنين مقامى قائل نيستند.پس آنها در اين‏گونه امامت، اصلا قائل به وجود امام نيستند، قائل به امامت نيستند نه اينكه قائل به امامت هستند ومى‏گويند على(ع)امام نيست و ابوبكر چنين است.براى ابوبكر و عمر و عثمان و به طور

دانلود فایل

دریافت صلح حديبيه – حج و ولايت با کد 26672

صلح حديبيه,حج,حج عمره,حج تمتع,زيارت,اسلام,بينش اسلامي,تاريخ تحليلي صدر اسلام,امامت,نبوت,محرم,حجاج

صلح حديبيه – حج و ولايت

مقاله با موضوع صلح حديبيه – حج و ولايت در قالب يک فايل ورد 26 صفحه اي آماده چاپ و ارائه

عناوين مهم :
صلح حديبيه
پيشينه
عزم مسلمانان براي انجام حج
تعداد مسلمانان
مُحرم شدن مسلمانان
ورود به منطقه حديبيه
نمايندگان محمد در بين قريش
مفاد صلح‌نامه حديبيه
اسارت تعدادي از قريشيان
فرستادن نماينده به نزد قريش
قرارداد صلح
مخالفت بعضي از صحابه
بازگشت به مدينه
نقض صلح نامه از سوي قريش
برکات صلح حديبيه
حج و ولايت
امامان شيعه و دفاع از ولايت در حج:
امام حسين ـ ع ـ در منا:
امامت عنصر جاودانه حج
امامت حج و سرپرستي حجاج
زيارت قبور امامان

دانلود فایل